مقدمه:
•در روزگار ما عوامل متعدد فردي و اجتماعي براي غافل كردن انسان ازهويت و گوهر گران خويش وجود دارد.
•پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:«اي مردم هنگامي كه فتنه ها چون شب تار شما را فرا گرفت ،به قرآن روي آوريد.»
•امام سجاد (ع)مي فرمايد:«اگر همه مردم جهان بميرند ،من از تنهايي هراس نكنم،آن گاه كه قرآن با من باشد.»
مراتب انس با قرآن
1-گوش فرا دادن و نظر كردن به آيات قرآن :
•(وچون قرآن خوانده شود ،گوش فرا دهيدوخاموش باشيد ،اميد كه برشما رحمت آيد.)
•إِنَّ النَّظَرَ في المُصحَفِ عبادَهٌ. وَإِذاقُرِيءَ القُرآنُ فَاستَمِعوا لَهُ وَ أَنصِتُوا لَعَلَّكُم تُرحَمون.
(نگاه كردن در قرآن عبادت است.)
2-تلاوت قرآن:
- فاقرءَواما تيَسَّرَ من القُرآن .
- و إذا قرأتَ القرآنَ جعلنا بينَكَ و بينَ الذينَ لا يُومنونَ بالآخِرَهِ حِجاباً مستوراً .
- نَوِّرو بُيوتَكم بتلاوت القرآن.
- ادب حضور در پيشگاه خدا:
-طهارت
- وضو
- صوت نيكو
- ترتيل (وَ رَتِّلِ القُرآنَ ترتيلاً)
- فَإذا قَرَأتَ القرآنَ فاستَعذ بالله منَ الشيطانِ الرَّجيم
3- درك معاني و مفاهيم قرآن:
•آشنايي با زبان و ادبيات عرب:( كه براي درك مفاهيم ، پيامها ،نكات اخلاقي و عبادي،ويژگيهاي زندگي دنيوي ،برزخ و جهان آخرت از آيات قرآني لازم است.)
•آگاهي از لغات ومفردات الفاظ قرآن كريم.
•اگر امكان فراهم نمودن اين شرايط براي كسي ميسر نبود بهتر است به ترجمه هاي قرآني مراجعه كند.
4-تفسير قرآن:
•شناخت جامع ومنسجم پيامها و مفاهيم قرآني در گرو تفسير قرآن است.
•با تفسير ارتباط معنايي بسياري از آيات وديدگاه قران در باره موضوعات گوناگونِ مورد نياز بشر مشخص مي شود.
•علي (ع) جابر را چون تفسير مي دانست مي ستود.
•در تفسير علاوه برشناخت لغات، آگاهي از شأن نزول آيات ،علوم قرآني ،علم منطق ،روايات و سنت و برخي علاوم ديگر ضرورت دارد.
•تفسير را ارجمند ترين علوم دين ناميده اند.
•تفسير نوعي تلاش فكري است تا مفسر بوسيله آن پيامها و هدايت ها وطرح جامع قرآن آگاهي يابد.
•تفسير كاري تخصصي است بنابر اين براي ديگر افرادمراجعه به تفسير موضوعي مناسب است.
5- تدبر در قرآن
•پس از طي مراحل قبلي نوبت به تدبر ، بالاترين نوع ارتباط و انس با قرآن مي رسد.
•تدبر عبور از سطوح اوليه و ظاهري به لايه هاي ژرف براي كشف حقهيق است.
•قرآن عظمت خود را اين گونه توصيف مي كند. (لَو اَنزَلنا هذالقرآنَ علي جَبَلٍ لَرَأيتهُ خاشِعاً مُتَصدِّعاً مِن خَشيةِ الله)
•ودرباب تدبر مي فرمايد(اَفَلايَتَدبَّرونَ القرآنَ أم علي قُلوبٍ اَقفالها) و
•مي فر مايد(كتابٌ انزلناه اليكَ مبارَكٌ لِيدَّبروآياته و لِيتذكَّر أُلواالالباب)
•تدبّر مراتبي دارد كه عااليترين آن اختصاص به پيامبر (ص) و علي (ع) و ائمه دارد.
فصل دوم :شناخت قرآن
•شناخت قرآن بدانجهت مهم است كه منبع اساسي دين و ايمان وانديشه وآنچه به زندگي معنا مي بخشد قرآن است.
•قرآن اساس انديشه ديني است وشناخت آن نقطه آغاز هر گونه شناخت و تلاش فكري والهام بخش عمل وسلوك معنوي براي مسلمانان است.
•اقسام شناخت قرآن:
1- شناخت سندي:
•بررسي اسناد وانتساب به گوينده اش ويا نويسنده اش كه آيا درست است يا نه و اعتبار آن تا چه ميزان است.
•كه البته قرآن از اين نوع شناخت بي نياز است.به اين دلايل:
•1-پيامبر (ص) وحي را به طرق گوناگون از جمله «علم حضوري»دريافت مي كنند.با اين حال باز هم پيامبر نسبت به دريافت و ابلاغ دقيق وحي حساس بودند.لا تُحَرِّك...
•2- ديگر كتب آسماني يك جا نازل مي شداما قرآن به تدريج و در بيست و سه سا نازل شدكه هم دريافت آن مطمئن وهم حفظ آن براي مؤمنان آسان بود.
•3-كاتبان وحي قرآن را مي نوشتند.
•4-جنبه ادبي وهنري قرآن(فصاحت وبلاغت)وساختارآهنگين آيات سبب مي شد مسلمين با همه توجه وتوان به حفظ وضبط قرآن همت گمارند.
•5- درجامعه آنروز عربستان غير از قرآن كتابي نبود واما اعراب ذهن خالي وحافظه اي قوي داشتندوباتوجه به تقدس قرآن آن رابا دقت تمام حفظ مي كردند ،البته بعدها در سال بيست وپنج هجري قرآن مادر كه «امّ» يا «امام» ناميده مي شد تدوين گرديد.
2- شناخت تحليلي
•آگاهي به هدف ،پيام ،سبك وشيوه برخورد كتاب با مسائل مهم است.
•در مورد قرآن بررسي نظر قرآن در مورد مسائل و موضوعات مختلف است.
•شناخت تحليلي قرآن اساس وزير بناي ايمان وجهت دهنده رفتار واخلاق مسلمانان در زندگي فردي و اجتماعي است ؛ شناختي كه در پرتو تفسير اين كتاب آسماني تحقق مي يابد.
3- شناخت ريشه اي
•اين نوع شناخت فرع بر شناخت تحليلي است يعني بعد از شناخت دقيق محتواي يك كتاب بحث در اين است كه آيا كتاب از انديشه پديد آورنده اش تراوش يافته يا آنكه برآمده از انديشه ديگران است.
•درمورد قرآن :آيا از كتابهاي ديگر اثر پذيرفته يا نه.
•كه نه، چون قرآن اصالت الهي دارد به اين معني كه قرآن از افقي بالاتر از ذهن و انديشه پيامبر (ص)به ايشان افاضه گرديده ووي صرفاً حامل اين پيام بوده،يعني قرآن معجزه پيامبر هست.
فرضهاي بنيادين در شناخت قرآن
•1- وحياني بودن الفاظ قرآن
•سؤال اين است كه آيا الفاظ قرآن نيز همانند محتواي آن از طرف خدا وحي شده يا ساخته پيامبر هست.
•عموم مسلمانان معتقدند كه هم محتوا وهم الفاظ قرآن از طرف خداست ،دلايل زيادي نيز وجود دارد كه ازجمله آنها مي توان به موارد زير اشاره كرد:
•قرآن خود را آشكارا سخن خدا مي داند(كلام الله)
•قرآن تحدي مي كند(در سه مرحله)
•آيات بسياري بروحياني بودن الفاظ قرآن دلالت دارند:
-إنّا جَعَلناهُ قُرآناً عرَبيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلون*وَإنَّهُ في أُمِّ الكتابِ لَدَينا لَعَليٌّ حَكيم.
- إنّا انزَلناهُ قُرآناً عَرَبيّاً لَعَلَّكُم تَعقِلون.
- وما يَنطِقُ عن الهَوي * إن هُوَ اِلّا وَحيٌ يوحي.
• تمايز آشكار ساختار ظاهري متن قرآن با سخنان پيامبر (ص).
•قرار دادن معارف و محتواي عميق و عظيم قرآن در قالب الفاظ فراتر از توان و قدرت انسان است حال آنكه قرآن كريم پيامبر را انساني مثل ساير افراد معرفي مي كند.
•بنابراين الفاظ، عبارات و ساختار ظاهري متن قرآن نيز همانند محتواي بلند و معارف نوراني آن وحي الهي است كه از معبر فرشته وحي و پيامبر اكرم (ص) بي هيچ تغييري در اختيار آدميان قرار گرفته است.
-ابديت وتغيير:
•سؤال:چگونه قرآن با فرض ثبات محتواو محدوديت آيات وبدون تغييرات كمّي و كيفي ،مي تواند به نيازهاي متغير هر زماني پاسخ متناسب و راهگشا ومنطقي بدهد؟
•اين مسئله«ربط ميان اَبديت و تغيير قرآن»توجه بسياري از انديشمندان ديني از جمله شهيدمطهري ،علامه طباطبايي،استاد معرفت،محمدرشيد رضاوسيدقطب و... را به خود معطوف داشته است.
•براي پاسخ به اين سؤال بايد «حوزه هاي پرتو افشاني قرآن»و«اسرا ماندگاري آن دربستر زمان »مورد توجه وبررسي قرار گيرد.
حوزه هاي مباحث قرآن
•معارف واحكام الهي در چهار حوزه:روابط انسان با خدا، خودش،طبيعت وانسانهاست.
•كه دو حوزه رابطه انسان با طبيعت وديگران از تحولات زمان بيشتر متاثر مي شوند.
•بنابر اين بيشترين مباحث مربوط به رابطه «ابديت»و«تغيير»در مورد اين دو حوزه هست.
اسرار ماندگاري قرآن در بستر زمان
•1-ژرفاي نامحدود قرآن :كه منظور از آن بَطن قرآن مي باشد كه در مقابل ظَهر قرار دارد.
•علامه طباطبايي مي گويد:ظهر همان معناي ظاهر وابتدايي است كه از آيه به دست مي آيد وبطن معناي نهفته در زير ظاهر است،چه آن معني يكي باشد يا بيشتر.
•يكي از مهمترين تفاوتهاي قرآن بامتون انساني ،برخورداري آيات قرآن از بطون است زيرا پديد آورندگان ديگر متون در حصارزمان محدودند اما منبع قدسي وپديد آورنده قرآن، فوق زمان و مكان ،صاحب علم بي پايان ومحيط بر همه هستي است.
*نمونه هايي از ژرفاي قرآن*
•نمونه اول:خداوند در نهي ازپرستش بتها مي فرمايد:(وَاعبُدُوااللهَ ولا تُشرِكونَ بهِ شَيئاً) كه ظاهر اين آيه نهي پرستش بتها ست.
•با تامل ودقت مي توان فهميدكه پرستش بتها چون نوعي خضوع و فروتني در برابر غير خداست،نهي شده چنان كه خداوند اطاعت از شيطان را نيز عبادت او شمرده و از آن نهي نموده است.(ألم أعهدإليكُم يا بَني آدَمَ أن لاتَعبُدُ واالشَّيطانَ)
•درنگاهي ديگردرمي يابيم همانگونه كه ازغيرنبايداطاعت كرد،از خواسته هاي نفس نيز نبايد پيروي نمود.(أَفَرَءَيتَ من اتَّخَذَإلهَهُ هَوَاه)
باتحليل دقيقتري آشكارمي شود كه توجه به غيرخداو غفلت ازاو به كلي ممنوع است،زيراهرگونه استقلال دادن به غيرخدانوعي پزستش است.(وَلَقدذَرَأنالِجَهَنَّمَ كثيراً من الجِنِّ والانسِ ... أُولئِكَ هُمُ الغافِلونَ)
*بنابراين:درنگاه آغازين،لايه آشكار آيه«ولاتشركون به شيئاً»نهي از پرستش بتهاست.
*با اندكي تدبر،بطن نخست آيه كه نهي از خضوع وفروتني دربرابر غيرخداست،دانسته مي شود.
*باتأمل بيشتر،بطن دوم آيه،يعني منع پيروي ازهواي نفس به دست مي آيد.
*وسرانجام بانظروسيع تر،بطن سوم آيه كه نهي ازتوجه به غيرخدا وغفلت ازخالق هستي است،آشكار مي شود.
نمونه دوم:
•خداوند براي متوجه نمودن منكران معادبه قدرت خوددربرپا ساختن قيامت وزنده كردن مردگان مي فرمايد:(ألذي جَعَلَ لَكُم من الشَّجَر الأَخضَرِ ناراً فَإذا أَنتم منهُ توقِدونَ)
•لايه نخست اين آيه قدرت خداوند برقرار دادن آتش در درخت سبز است.
•لايه دوم،اشاره به درختان «مَرخ»و«عِفار»است كه اعراب بوسيله آنها آتش روشن مي كردنند.
•لايه عميق تراينكه آتش منحصر در دو درخت مذكور نيست بلكه در تمامي درختان اين ويژگي وجود دارد.
•اما عميق ترين لايه اين است كه درختان انرژي وحرارت خورشيد را در طول زمان در خود جمع مي كنند ودر هنگام سوختن آنرا آزاد مي كنند كه خود نوعي رستاخيز است.
2- پيوند قرآن وعترت
•بطون قرآن زماني مي تواند با زندگي و نيازهاي مؤمنان ارتباط برقرار نمايد كه متناسب با نيازهاي زمان تفسير گردد.
•ازاين رو سازو كارهايي در اسلام انديشيده شده كه نخستين واصلي ترين آن،«پيوند جاودانه و ناگسستني قرآن وعترت »است.
•دليل آن حديث ثَقَلَيْن است كه از طريق شيعه وسني به تواتر رسيده. كه علي (ع)قرآن را كتاب خاموش(صامت) خدا وخود را مُعَبِّر ومبيِّن قرآن وكتاب ناطق مي نامند.
•فلسفه پيوند قرآن واهل بيت ضرورت وجود مفسِّربراي قرآن در تمامي اعصار مي باشد.
ثمرات پيوند قرآن وعترت
•1. تبيين وتفسير صحيح آيات قرآن متناسب با نيازهاي جديد.
•2. آموزش شيوه صحيح براي دستيابي ضابطه مندبه مفاهيم وحي درغياب عترت.
•3. رهبري سياسي جامعه به جهت ايجاد الگوي مناسب جامعه ديني و اجراي صحيح احكام اجتماعي اسلام وايجاد جامعه الهي براي احياي كرامت انساني .
•4. تامين حضور هميشگي «انسان كامل»در ميان آدميان.
اجتهاد روشمند در قرآن
•ساز و كارديگري كه در اسلام براي آشكار شدن بطون قرآن درعصر غيبت پيش بيني شده اصل اجتهاد است.
•قرآن كريم مي فرمايد: ( وما كانَ المؤمنونَ لِيَنفِروا كافَّةً فَلَولا نَفَرَ مِن كلِّ فِرقهٍ منهم طائفهٌ لِيَتَفَقَّهوا في الدين و لِيُنذِروا قَوْمَهُم إِذا رَجَعوا إِلَيهِم لَعلَّهُم يَحذرون)
•با استفاده از اين آيه و آيات ديگر ،مي توانيم به نقش مهم «اجتهاد روشمند»در حفظ وحراست از مرزهاي انديشه ديني و معارف ناب وحياني پي ببريم.
فصل سوم:تفسير قرآن
•مقدمه:
•آيات قرآن حقايق نابي بود كه از درياي بي كران علم الهي تراوش مي يافت بي هيچ ناخالصي به آدميان ابلاغ مي گرديد.
• ترغيب هاي مستمر قرآن به تفكروژرف نگري در جهان هستي وآفرينش آسمانها وزمين وهمه مجودات از جمله خود انسان،وتشويق هاي پيامبر به رشد وبالندگي حوزه هاي انديشه كمك شاياني نمود.
• بي شك عشق ورزي به ساحت قرآن وبهره مندي از هدايت هاي آن در گرو درك وفهم صحيح آيات است و اين مهم جز در پرتو «تفسير روشمند »قرآن ميسر نمي شود.
دانش تفسير:
•معني لغوي: تفسير مصدر باب تفعيل از ماده «ف س ر»است.دو واژه تفسير و فَسْرْ،به معناي روشن نمودن ،پرده برداشتن وبيان كردن آمده است.كه در قرآن يك بار به اين معني آمده است.
•تعريف:در اصطلاح انديشمندان ديني به دانشي گفته مي شود كه به كمك آن ،مفاهيم و معارف قرآن آشكار و دستورها،پندها وحكمت هاي آن استخراج مي گردد.بنابر اين تفسيرنوعي تلاش فكري به منظور بيان معاني آيات قرآن وكشف مقاصد ومفاهيم آنهاست.
•دانش تفسير با نزول قرآن آغاز گرديدو نخستين تفسير مدون را مجاهد ابن جَبْر(متوفاي104)از شاگردان ابن عباس نگاشت.
شيوه هاي نگارش تفسير
•1. ترتيبي:مجموعه آيات به ترتيب آيه به آيه شرح وتبيين مي شود .مثل:تفاسير الميزان ،نمونه،مجمع البيان.
•2. موضوعي:مفسر آيات مربوط به يك موضوع را جمع آوري و سپس تفسير مي كند .مثل:تفسير موضوعي آيت الله جوادي آملي،منشور جاويد استاد جعفرسبحاني وپيام قرآن ايت الله ناصرمكارم شيرازي.
اصلي ترين روشهاي تفسيري
•1.نقلي:مفسر به نقل آيات ،روايات واقوال صحابه وتابعين مي پردازد و از اجتهاد واظهار نظر پرهيز مي كند.
•2. اجتهادي: در اين روش مفسر براي رسيدن به مفاهيم ومعارف آيات ، بر پايه انديشه ورزي واستدلال روشمندبه كار خود مي پردازد.
•گاهي برخي مفسران با استفاده از هردو روش آثار بزرگي بوجود آورده اند مثل: تفسير مجمع البيان مرحوم طبرسي.
دلايل نيازمندي قرآن به تفسير
•قرآن خود را «كتاب هدايت»،«كتاب روشنگر»،«نور» و«قرآن گويا»وآيات خود را كتاب روشنگرمعرفي مي كند.
•حال سؤال اين است كه با اين وصف آيا باز هم قرآن نيازمند تفسير است يا نه.
• كه البته نيازمند تفسير است ،زيرا شناخت صحيح مفاهيم ومحتواي بلند قرآن ،بدون ابزارهاي شناخت كه اصلي ترين آنها تفسير است امكان پذير نيست.
•خود قرآن نيز اين وظيفه را برعهده پيامبر مي داند:(وَأَنزَلنا إليكَ الذِّكرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيهِم) و(هُوَالذي بَعَثَ في...).
مهمترين ويژگيهاي قرآن كه سبب نيازمندي آن به تفسيرمي شود
•1. بيان اصول وكليات:قرآن بسياري از معارف هدايت بخش خود رادر قالب اصول وقواعد كلي عرضه نموده ،كه نياز به تفسير دارد.
•2. به كارگيري سبك خاص دربيان مطالب:قرآن معمولاًمطالب وموضوعات را به صورت متمركز نياورده بلكه در جاهاي مختلف مطرح كرده است.
•3. معرفي جهان هاي فرا طبيعي :قرآن در باره عرش،روح ،فرشتگان، جن،برزخ وقيامت و... آيات زيادي دارد.
•4. ژرفاي نامحدود قرآن: (كه قبلاً بحث شده).
•5. جهان شمولي و ابديت:قرآن براي همه زمانه وهمه مكانهاست.
•6. فصاحت وبلاغت بي نظير:قرآن دراوج فصاحت وبلاغت وداراي انواع ظرافتهاي ادبي است.
•7. اشاره ها ونشانه ها:برخي مطالب در قالب اشاره هايي ظريف آمده.
تفسير روشمند:
اين نوع تفسيربراي دوري از تفاسير جاهلانه وعناد آلود لازم است.
الف:شرايط مفسر:
•1. آشنايي با زبان و ادبيات عرب:براي تحصيل اين شرط مفسر بايد علم لغت ،صرف ونحو،معاني وبيان و قرائت را ياد بگيرد.
•2. شناخت اسباب النزول:آشنايي با حوادث،وقايع وپرسش هايي است كه در عصر نزول رخ داده و متناسب با آن آنها آياتي نازل شده است.
•3. آگاهي از روايات ،سنت و سيره پيامبر (ص)واهل بيت (ع):بسياري از جزئيات احكام نماز،زكات،روزه،حج،معاملات،نكاح و...كه در قرآن به صورت اصولي كلي مطرح شده اند در سنت آمده است.
•4. شناخت علوم قرآن: شناخت مقاصد وحي،آيات و سوره هاي مكي و مدني،تاريخ قرآن،كيفيت نزول وحي،محكم ومتشابه،تفسير و تأويل،ناسخ ومنسوخ و...ازجمله همين علوم است.
الف:شرايط مفسر:(بقيه شرايط)
•5. پرهيز از پيش داوري: يعني فضاي ذهن مفسر قبل از تحقيق و كاوش بايد در اشغال ديدگاههاي ديگر نباشدكه برخي آن را يكي از مصداق هاي تفسير به رأي مي دانند.
•6. جامع نگري:يك مفسر بايداحاطه كامل وجامع به قرآن داشته باشد.
•7. اطلاع و آگاهي از آثار پيشينيان: مفسر قرآن بايد از آراء وتفاسير پيشينيان واز شيوه آنان در تفسير آگاهي داشته باشد.
•8. آگاهي از علم منطق: براي دوري فكر وانديشه از خطا لازم است.
•9. آگاهي از ساير علوم:آگاهي مفسر از آنچه در علوم انساني وتجربي موردكاوش قرار گرفته،در درك معارف بلند وحي به وي كمك مي كند.
•10. رعايت دور انديشي واحتياط معقول: وسعت وژرفاي وحي آسماني ومفاهيم آن سبب پر مخاطره شدن فهم واظهار نظر شده است.
ب:منابع تفسيري
•1. قرآن: قرآن خود روشنگر ومفسر خود است.
•2. سنت: سنت معتبر دومين منبع اصيل تفسير است و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مفسر مي آموزد.
•3. عقل: عقل نيز با دستمايه كتاب و سنت ،منبع ديگري براي تفسير قرآن است.
تفسير به رأي
•پيامبر اكرم مي فرمايد: (ما آمَنَ بي مَن فَسَّرَ بُرَأيِهِ كَلامي) ويا مي فرمايد: (من قالَ في القرآنِ بِرأيِهِ فَقَد كَفَرَ).
•تعريف: تفسيري كه مبناي آن تنها «رَأي» و«نظرشخصي» مفسر باشد بدون هيچ معيار وقواعد تفسيري.
•عوامل تفسير به رأي:
•1. تكيه برحدس وگمان شخصي در تحليل معناي آيات.
•2. گرايش و حب وبغض هاي شخصي،فرقه اي،مذهبي و كلامي.
•3. علم زدگي وتكيه برفرضيه هاي علمي بدون توجه به اصول وقواعد تفسيري.
بخش دوم :معارفي از قرآن كريم
فصل اول:خدا در قرآن
•مقدمه: (خدا در اديان مختلف)؛
-يهود:مادي،بخيل،دروغگو،پشيمان،فراموشكار،خسته ،خشمگين،ضعيف و...
-مسيح: مهربان كه براي بخشش گناه ذاتي آدميان خود را فدا كرد.
-اسلام: دراين فصل مي خوانيم كه خداي اسلام چگونه است خشمگين يا مهربان و...
اسماء وصفات خدا در يك نگاه:
•قرآن كريم مي فرمايد:«وَلِله الاَسماءُ الحُسني فَادعوهُ بِها».
•برخي از صفات خدا: (ص 76 كتاب)
تفسير برخي از صفات خدا
الف)خالقيت:
•تمام موجودات ،هستي خود را از او دارند وهركمالي را از او به عاريت گرفته اند. (برهان وجوب و امكان) .
•واژه «خلق»ومشتقاتش261 بار در قرآن به كار رفته است.
*برخي آيات درباره خالقيت خدا:
o خداوند آفريدگار هستي است؛« إ ِقرَءْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ».
oآفريدگاري،نقطه آغازين معرفت؛«إِنَّ الذينَ تَدعونَ من دونِ اللهِ لَنْ يَخلُقوا ذُباباً وَلَواجْتَمَعوا لَهُ»
oپردازش،اندازه گيري وهدايت؛«سَبِّح اسمَ رَبِّكَ الْأَعلي*الَّذي خَلَقَ فسوّي *وَالَّذي قَدَّرَ فَهَدي»ويا«خَلَقَ كُلَّ شَيْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقديراً»
oدرگفتگوي حضرت موسي(ع) وفرعون نيز به اين نكته اشاره شده است:
«رَبُّنا الذي اَعْطي كُلَّ شَي ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي»
•چند نكته در اين باره:
1. از نظر قرآن، امكان شناخت آغاز هستي وجود دارد،آن هم باسيردر آفاق ومطالعه در زمين:( قُل سيروا في الارض فانظروا كَيفَ بَدَأَ الخَلقَ).
2. همه اقرار دارند كه آفريدگار هستي خداست: (وَلَئِن سَألتَهُم مَن خَلَقَ السَّماواتِ وَالا رضَ وَ سَخَّرَ الشَّمسَ وَالقَمَرَ لَيَقولُنَّ اللهُ فَأَني يُؤفَكونَ).
3. از آيات قرآن مي توان دريافت كه مطالعه درخلقت و نظامات حاكم بر جهان ،انسان را به بيهوده نبودن آفرينش رهنمون مي سازد: (وَ ما خَلَقنا السَّماءَ وَ الارضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعبينَ)
ب) ربوبيت:
•قرآن كريم خداوند را تنها پروردگارانسان و تمام موجودات عالم مي داند.
•رب ومشتقات آن 981 بار در قرآن آمده است.
•«رب» در لغت به معناي اصلاح شيء واقدام به تامين مصالح آن است ومربي اصلاحگر شيء است.
•مربي انسان كيست؟(داستان حضرت ابراهيم و مشركان«فلما جن عليه الليل..»
•از نظر ابراهيم(ع)پروردگار بايد چهار ويژگي داشته باشد:
•1. اثر بخش باشد.
•2. اثر بخشي او دائمي باشد.
•3. موجودات اثر پذير در محضرش باشند.
•4. تاثيراتش بيشتر وعميقتر از ديگر مؤثران-در سلسله اسباب و علل -باشد
.پروردگار انسان همان پروردگار هستي
•در آيات متعددي پروردگار انسانها خالق وسپس مدبرو پروردگار هستي دانسته شده است:«إنَّ رَبَّكُم اللهُ الذي خَلَقَ السَّماواتِ وَالارضَ في...»
•برهان ابراهيم (ع) عليه نمرود: (ص 90 كتاب)كه حضرت ابراهيم پس از مناظره با نمرود از او مي خواهد اگر او پروردگار عالم است خورشيد را از غرب بر آورد.(يعني از ربوبيت تكويني عالم سخن كفت).
•مناظره موسي (ع) با فرعون: كه فرعون خود را پروردگار ديگران مي داند ،اما حضرت موسي (ع) پروردگار خود را صاحب و مالك آسمان ها وزمين ومشرق ها و مغرب ها معرفي مي كند.
ج) دانش گسترده:
•خداوند به جزئيات امورو پديده ها،گذشته و حال و آينده، دنيا وآخرت، غيب و شهادت،ظاهر وباطن،نيات وگفتارو... علم دارد.
•*عالم محضر خدا: خدايي كه خالق جهان واستمرار بخش آن است تمامي موجودات در هر حالي در حضور او هستند.
•آياتي در اين مورد:
•خداوند مي بيند:«أَلَم يَعْلَمْ بِأَنَّ اللهَ يَري»
•خداوند نهان و آشكار را مي داند:«إِنَّهُ يَعلَمُ الجَهرَ وما يَخفي»
•خداوند اسرار دل كافران را مي داند:«وَاللهُ أَعلَمُ بِما يُوعونَ»
•به دليل استمرار آفرينش چون خداوند خالق است همه چيز را مي داند: «أَلا يَعلَم من خَلَقَ وَهُوَ اللَطيفُ الخَبير»
د)قدرت بي پايان پروردگار:
•لازمه آفرينش هستي وتدبير امورجهان قدرت وتوانايي خالق ومدبر موجودات است.
•از آيات 5و6سوره حج در باره قدرت خداوند مي فهميم: (ص 97 كتاب)
•اول آنكه الله حق است و امري موهوم،باطل وخيالي نيست.
•دوم آنكه انتقال خاك مرده از وضعي به وضع ديگر ورساندنش به وضع انساني و... مي رساند خداوند توان زنده كردن دوباره انسان ها را دارد.
•سوم آنكه ايجادوتدبير انسان و نبات در كنار ديگر موجودات هستي شكل مي گيرد،يعني آفرينش همه چيز تنها اوست.
•ملك وپادشاهي نامحدود،دليل قدرت خداوند:تبارَكَ الذي بِيَدِهِ المُلك و...
•غلبه قدرت الهي: وَ هُوَ القاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الحَكيمُ الخَبيرُ.
فصل دوم:جهان هاي ديگر
1- عالم لاهوت:
•عالم الوهيت ،يعني ذات واجب الوجود مستجمع جميع صفات كمالي است وعظيم ترين عوالم است چون محيط برهمه عوالم پايين تر است.
•ارزش يقين به عالم لاهوت: يقين به عالم لاهوت گران بهاترين نعمتي است كه خداوند به بندگان عنايت مي كند.
•امام صادق(ع) مي فرمايد:هيچ چيزي گران بهاتراز يقين نيست.
•از مهمتريت آثار يقين به عالم لاهوت ،بزرگ شدن خدا و كوچك شدن ديگران در دل است.
عبادت راه تحصيل يقين: «وَاعبُدْ رَبَّكَ حتي يَأتيكَ اليَقين.»
•سؤال: آياآيه (99 س حجر)بيانگ اين مطلب است كه : با رسيدن به يقين وظيفه عبادت ساقط مي شود؟
•كه اين پندار مردود است زيرا؛
•1. پيامبر (ص) وعلي (ع) كه بالاترين درجه بصيرت را داشتند تا آخرين لحظات عمر به عبادت پرداختند وسستي نكردند.
•2. ترك عبادت موجب سقوط از مرتبه يقين خواهد شد.
•3. مراتبي از يقين تنها پس از مرگ حاصل مي شود وحتي علامه طباطبايي منظور از آمدن يقين را در آيه رسيدن اجل مرگ مي داند.
2- عالم ملكوت:
•بالاتر از عالم طبيعت(ناسوت) وپايين تر از عالم فرشتگان(عقول مجرده) است.
•اين عالم از قوه،حركت،زمان و مكان مجرد است، اما از ابعاد مجرد نيست بنا براين جسماني است اما مادي نيست.
•ملكوت از مُلك بر وزن حُكم و به معناي حكومت ومالكيت است.
•منظور از ملكوت يعني حكومت مطلق خدا برسراسر هستي، ملكوت وجود اشياءاز جهت انتساب به خداست.
•آثار ديدن ملكوت:
•رابطه ديدن ملكوت با يقين(وَكذلك نُري ابراهيمَ ...وَلِيَكونَ من الموقِنين)
• نظر به ملكوت وبازگشت از تكذيب و تمرد(أَوَ لَم يَنظروا في ملكوت ...وَما خَلَقَ الله من شَيءٍ)
3-عالم برزخ:
•معني لغوي واصطلاحي.
•آيه برزخ: (99،100)مؤمنون.
•در اين عالم روح آدمي وارد جسم مثالي مي شود.
•در برزخ بهشتيان در وادي السلام و جهنميان در برهوت خواهند بود.
4- عالم قيامت:
•پس از توحيد مهمترين اصلي كه قرآن از آن ياد كرده و حدود يك پنجم آيات در باره آن مي باشد ،قيامت است.
•دلايل معاد:
•امكان معاد،كه خود بر چند قسم تقسيم مي شود؛
1. پيدايش نخستين انسان.
2. قدرت مطلقه خدا.
3. حوادث استثنايي در تاريخ (كهف،عزير).
4. مرگ و زندگي در طبيعت.
•ضرورت معادكه بر دو قسم است:
1. عدل الهي.
2. حكمت الهي.
آثار زيانبار انكار جهان آخرت:
•1. زينت اعمال وكوري باطن:
•«إنَّ الذينَ لا يؤمنونَ بِالآخرهِ زَيَّنّا لَهُم أعمالَهُم فَهُم يَعمَهونَ»
•به خاطر همين زينت داده شدن اين آدم ها ،حتي گاهي هنگام گناه فكر مي كنند كار خوبي مي كنند.
•2. عدم فهم عميق وبي علاقگي به شنيدن معارف قرآني:
•«وَإذا قَرَأتَ القُرآنَ جعلنا بَينَك وبين الذينَ لايُؤ مِنونَ بِالآخِرَهِ حِجاباً مستوراً»
•كه منظور از پرده ،ديوار بي اعتمادي و لجاجت و تعصب است.
•كه در ادامه آيه خداوند مي فرمايدعلاوه بر پرده ،حفاظ هاي متعدد،گوش هاي سنگين ونفرت واعراض از قرآن و پيامبر نصيب شان مي شود.
•در قرآن شدت اين روي گرداني ،به فرارگوره خران رم كرده از شير ژيان تشبيه شده است .(كأنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَه *فَرَّتْ من قَسوَرَه).
•3. غوطه ور شدن در گناهان:
•«أَرَأَيتَ الذي يُكذِّبُ ...»
•كه در اين آيات به دو پيامد مهم تكذيب قيامت (راندن تند و خشن يتيمان وبي سرپرستان ،ترغيب نكردن ديگران به سير كردن مسكينان) اشاره شده است.
•يا قرآن در سوره مطففين،كم فروشي را از آثار ايمان نداشتن به قيامت معرفي مي كند.
•سستي و شانه خالي كردن از وظايف ديني،نيز از جمله نتايج انكار معاد مي باشد كه البته برخي توجيه هم مي كنند.
برخي از تأثيرات ياد آوري خانه آخرت:
*دستيابي به مقام اخلاص؛
«وَاذكُرْ عِبادَنا إبراهيمَ و إسحاقَ وَ يَعقوبَ أُلي الأَيدي و الأَبصارِ*إِنّا أَخلَصناهُم بِخالِصَهٍ ذِكْرَي الدّارِ»
•ياد دائمي آخرت سبب رسيدن انسان به مقام اخلاص مي شود و اخلاص نيز سبب قدرتمند،استوار وصاحب بصيرت شده انسان در انجام واجبات مي شود.
•از اين رو، مردان خدا به سراي ديگر توجهي عميق و مستمر دارند.
*استقامت و انجام عمل صالح؛
«قالَ الذينَ يَظنونَ أَنَّهُم مُلاقوا اللهِ كَم من فِئهٍ قَليلَهٍ غَلَبَتْ فَئهً كَثيرَهً بِإِذنِ اللهِ وَ اللهُ مَعَ الصّابِرينَ.»